جادوگر



منی که صد تا نگاه توی دلم اثر نداشت ،
دل من ، همه کسو ،تو نیمه راهی جا میذاشت ،


منی که خط زدنِ شعراتونو بلد بودم ،
منی که تو قصه نقشِ آدمای بد بودم ،


شعر و چشمک واسه این دل، دیگه کارِگر نبود
آخه این دل مثه اون دلای دیگه ،خر نبود!


دل من آبروی دلهای عاشق رو می بُرد ،
یا که تویِ عاشقی از هر دلی کم میاُورد !!


تو بگو ، من چطوری خط کشیدم روی خودم ؟
چی شدِش جادوی اون چشمِ سیاه تو شدم ؟


تو با دستِ خالی ، این بار به دلم بلوف زدی
با دو لو ، بریدن آسِ دلو خوب بلدی!


توی جنگ تو و این دل ، توی جنگ تک به تک
شیشه عمرِ غرورم رو شکستی، ای کلک!


اجی مجّی یا ترجّی ، واسه من خونده بودی؟
چند تا از پرای سیمرغو ، تو سوزونده بودی؟


تو بگو ، معجون حرفات رو کجا ساختی برام؟
که تو هر جا که میری ،می خوام پا به پات بیام؟


جادوگر! آهای تویی که "شاه جادو "  اسمته!
دل من از سر صبح تا ته شب ، طلسمته!


 تو بگو ، من چطوری خط کشیدم روی خودم ؟
چی شدش جادوی اون چشم سیاه تو شدم

نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:39 ب.ظ

خـــــــــــــــــــــــــــیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی عالــــــــــــــــــــــــی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد