منی که صد تا نگاه توی دلم اثر نداشت ، دل من ، همه کسو ،تو نیمه راهی جا میذاشت ،
منی که خط زدنِ شعراتونو بلد بودم ، منی که تو قصه نقشِ آدمای بد بودم ،
شعر و چشمک واسه این دل، دیگه کارِگر نبود آخه این دل مثه اون دلای دیگه ،خر نبود!
دل من آبروی دلهای عاشق رو می بُرد ، یا که تویِ عاشقی از هر دلی کم میاُورد !!
تو بگو ، من چطوری خط کشیدم روی خودم ؟ چی شدِش جادوی اون چشمِ سیاه تو شدم ؟
تو با دستِ خالی ، این بار به دلم بلوف زدی با دو لو ، بریدن آسِ دلو خوب بلدی!
توی جنگ تو و این دل ، توی جنگ تک به تک شیشه عمرِ غرورم رو شکستی، ای کلک!
اجی مجّی یا ترجّی ، واسه من خونده بودی؟ چند تا از پرای سیمرغو ، تو سوزونده بودی؟
تو بگو ، معجون حرفات رو کجا ساختی برام؟ که تو هر جا که میری ،می خوام پا به پات بیام؟
جادوگر! آهای تویی که "شاه جادو " اسمته! دل من از سر صبح تا ته شب ، طلسمته!
تو بگو ، من چطوری خط کشیدم روی خودم ؟ چی شدش جادوی اون چشم سیاه تو شدم |